حکایت1


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



به وبلاگ من خوش آمدید.امیدوارم از مطالب خوشتون آمده باشد و از آن لذت برده باشید.در صورت تمایل در نویسندگی وبلاگ در قسمت نظرات برامون بنویسید. مدیریت وبلاگ" امیر حسین رحیم نظری"

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان MEGA WEB و آدرس megaweb.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار مطالب

:: کل مطالب : 608
:: کل نظرات : 23

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 32
:: باردید دیروز : 38
:: بازدید هفته : 32
:: بازدید ماه : 8897
:: بازدید سال : 22809
:: بازدید کلی : 207286

RSS

Powered By
loxblog.Com

حکایت1
دو شنبه 28 شهريور 1385 ساعت 21:20 | بازدید : 1977 | نوشته ‌شده به دست AMIR HOSSEIN | ( نظرات )

  حكايت مردي كه در چاله افتاد

 
روزي مردي داخل چاله­اي افتاد و بسيار دردش آمد...
 
يك پدر روحاني او را ديد و گفت: حتماً گناهي انجام داده­اي!
 
يك دانشمند عمق چاله و رطوبت خاك آن را اندازه گرفت تا علّت را بيابد!
 
يك روزنامه­نگار در مورد دردهايش با او مصاحبه كرد!
 
يك يوگيست به او گفت: اين چاله و همچنين دردت فقط در ذهن تو هستند. در واقعيت وجود ندارند!
 
يك پزشك براي او دو قرص آسپرين پايين انداخت!
 
يك پرستار كنار چاله ايستاد و با او گريه كرد!
 
يك روانشناس او را تحريك كرد تا دلايلي را كه پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله كرده بودند پيدا كند!
 
يك تقويت كننده­ي فكر او را نصيحت كرد كه: خواستن توانستن است!
 
يك فرد خوشبين به او گفت: ممكن بود يكي از پاهايت رو بشكني!
 
و...
 
و درنهايت فرد بيسوادي گذشت و دست اورا گرفت و از چاله بيرون آورد!
 
..
 
 
Indicates a man who fell in the hole

One day a man came into Chalhay and was a pain ...

A spiritual father saw him and said the data do not sin!

A soil scientist, deep hole and it was enough to find the cause!

He had an interview with a journalist about Drdhaysh!

A Yvgyst he said the hole and the pain are just in your mindIn fact do not exist!

He threw down two aspirin tablets for a doctor?

A nurse stood beside the hole and made ​​him cry!

For reasons that will stimulate him to a psychologist father and mother who findsher ready to drop into the hole!

I would advise him to an amplifier that is a way

An optimistic person, he said it was possible to snap up one of your legs!

And ...

Finally, a hand over he illiteracy and out of the hole!

..

 
 



:: موضوعات مرتبط: جالب! , داستان،ادبیات و اشعار , ,
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: